داستان
14 تیر 1397 توسط قیطاسیان
?روزی شخصی بسیار خسیس در رودخانه ای افتاده بود و عده ای جمع شده بودند تا او را نجات دهند
?یکی از دوستانش دوید تا به او کمک کند روی زمین کنار رودخانه نشست
?و به مرد خسیس گفت: دستت را بده به من تا تو را از آب بالا بکشم
?مرد درحالی که دست و پا می زد دستش را نداد
?شخص دیگری همین پیشنهاد را داد ولی نتیجه ای نداشت
?ملانصرالدین که به محل حادثه رسیده بود خود را به لب رودخانه رساند و به مرد گفت
?دست مرا بگیر تا تورا نجات دهم
?مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت واز رودخانه بیرون آمد
?مردم در شگفت شدند و گفتند
?ملا معجزه کردی این مرد دستش را به هیچ کس نمی داد
?ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید او دست بده ندارد ، دست بگیر دارد .اگر بگویی دستم را بگیر می گیرد. اما اگر بگویی دستت را بده نمی دهد.?